کد مطلب:80315 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:216

شریح ابن حارث











شریح ابن حارث حدود 60 سال عهده دار منصب قضاوت در اسلام بود، در این مدت تنها سه سال در جریان فتنه عبدالله بن زبیر دست از قضاوت كشید. نخستین بار عمر او را به قضاوت برگزید و همچنان در زمان عثمان و امیرالمومنان علی علیه السلام و بعد از او این منصب را عهده دار بود تا اینكه در زمان حجاج بن یوسف استعفا داد. او عمری طولانی كرد، گفته شده حدود 168 سال و بعضی 100 سال می دانند او مردی شوخ طبع و مزاح بوده و در قضاوت فوق العاده مهارت داشت. تنها یك بار امام علیه السلام بر او غضبناك شد و او را به یكی از روستاهای نزدیك كوفه «بانقیا» كه اكثر ساكنین آن یهودی بودند تبعید نمود و پس از آنكه رضایت امام علیه السلام را جلب كرد او را به كوفه برگردانید.[1].

گفته شده «شریح» عصر جاهلیت را درك كرده ولی پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم را ملاقات ننموده است و لذا او را «صحابه» نمی دانند بلكه از تابعین به شمار می آورند.[2].

نقل شده «شریح ابن حارث» قاضی امیرمومنان در عصر حكومت امام علیه السلام خانه ای برای خود به 80 دینار خرید، این گزارش كه به امام رسید وی را احضار كرده به او فرمود:

«بلغنی انك ابتعت دارا بثمانین دینارا، و كتبت لها كتابا و اشهدت فیه شهودا»

[صفحه 196]

(به من خبر رسیده كه خانه ای به قیمت 80 دینار خریده و آن را قباله كرده ای و بر آن شهود و گواه گرفته ای؟ شریح پاسخ داد همینطور است ای امیرمومنان! امام علیه السلام نگاه تندی به او كرد و فرمود:

«یا شریح، اما انه سیاتیك من لا ینظر فی كتابك و لا یسالك عن بینتك، حتی یخرجك منها شاخصا ویسلمك الی قبرك خالصا. فانظر یا شریح لاتكون ابتعت هذه الدار من غیر مالك او نقدت الثمن من غیر حلالك! فاذا انت قد خسرت دار الدنیا و دار الاخره! اما انك لو كنت اتیتنی عند شرائك ما اشتریت لكتبت لك كتابا علی هذه النسخه، فلم ترغب فی شراء هذه الدار بدر هم فما فوق.»

(ای شریح، به زودی كسی به سراغت خواهد آمد كه نه قباله ات را نگاه می كند و نه از شهودت می پرسد، تو را از آن خارج می كند و تنها ترا به قبرت تحویل می دهد. ای شریح بنگر این خانه را از ثروت غیر خود نخریده و یا بهای آن را از غیر مال حلال خود نپرداخته باشی كه هم در دنیا و هم در آخرت خود را زیانكار كرده ای! آگاه باش! اگر هنگام خرید خانه نزد من آمده بودی نسخه ی قباله را بدینگونه می نوشتم كه دیگر در خریدن خانه ای حتی به بهای یك درهم یا بیشتر علاقه به خرج ندهی!).

«و النسخه هذه: «هذا ما اشتری عبد ذلیل، من میت قد ازعج للرحیل، اشتری منه دارا من دار الغرور، من جانب الفانین و خطه الهالكین. و تجمع هذه الدار حدود اربعه: الحد الاول ینتهی الی دواعی الافات و الحد الثانی ینتهی الی دواعی المصیبات و الحد الثالث ینتهی الی الهوی المردی و الحد الرابع ینتهی الی الشیطان المغوی و فیه یشرع باب هذه الدار. اشتری هذا المغتر بالامل من هذا المزعج بالاجل، هذه الدار بالخروج من عز القناعه و الدخول فی ذل الطلب و الضراعه فما ادرك هذا المشتری فیما اشتری منه من درك، فعلی مبلبل اجسام الملوك و سالب نفوس الجبابره و مزیل ملك الفراعنه، مثل كسری و قیصر و تبع و حمیر و من جمع المال علی المال فاكثر و من بنی و شید و زخرف و نجد و ادخر و اعتقد و نظر بزعمه للولد اشخاصهم جمیعا الی موقف العرض و الحساب و موضع الثواب و العقاب: اذا وقع الامر بفصل القضاء «و خسر هنا لك المبطلون» شهد علی ذلك العقل اذا خرج من اسر الهوی و سلم من علائق الدنیا»[3].

(نسخه ی قباله این است: این چیزی است كه بنده ای ذلیل از مرده ای كه آماده كوچ است خریداری كرده، خانه ای از سرای غرور، در محله ی فانی شوندگان و در كوچه هالكان! این خانه به چهار حد منتهی می گردد: یك حد آن به آفات و بلاها می خورد و حد دوم به مصائب و حد

[صفحه 197]

سوم به هوا و هوس های سست كننده و حد چهارم آن به شیطان اغواگر منتهی می شود و در خانه همین جاست. این خانه را مغرور آرزوها از كسی كه پس از مدت كوتاهی از این جهان رخت برمی بندد به مبلغ خروج از عزت قناعت و دخول در ذلت دنیاپرستی، خریداری نموده، هرگونه عیب و نقص و كشف خلافی در این معامله واقع شود به عهده ی بیماری بخش اجسام پادشاهان! و گیرنده ی جان جباران و زایل كننده سلطنت فرعونها: همچون «كسری»، «قیصر»، «تبع»، «حمیر» می باشد و به عهده ی كسانی كه مال را گردآوری كردند و بر آن افزودند و آنها كه بنا كردند و محكم ساختند، طلاكاری نمودند و زینت دادند، اندوختند و نگهداری كردند و به گمان خود برای فرزندان باقی گذاردند، همانا كه همگی به پای حساب و محل ثواب و عقاب رانده می شوند، یعنی هنگامی كه فرمان داوری قضاوت الهی رسیده باشد «و بیهودگان در آنجا به زیان برسند»! شاهد این قباله عقل است آنگاه كه از تحت تاثیر هوا و هوس خارج گردد و از علائق دنیا جان سالم به در برد).


صفحه 196، 197.








  1. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 14 ص 28- اسد الغابه، ج 2 ص 394.
  2. الاستیعاب، 590.
  3. نهج البلاغه، نامه ی 3.